سفر با زندگی ما چه می کند؟ (قسمت دوم)
به گزارش مجله فناوری، سفر تاثیرات زیادی بر زندگی و کلا روح و جسم ما دارد. این تاثیرات گاه آنقدر عمیق است که روش زندگی ما را تغییر داده و ما را در جهت جدیدی قرار می دهد. برای آشنایی با این تاثیرات، با خبرنگاران همراه شوید.
سفر کتابی است نانوشته که هر صفحه ای از آن، تجربیات و احساس خوش آیندی به همراه دارد. اغلب این تاثیرات، نوع نگرش ما به زندگی و افراد را تغییر می دهد و باعث می شود با بینش عمیق تری به دنیای پیرامون خود نگاه کنیم. در ادبیات ما نیز به این مساله همواره بسیار تاکید شده است، مانند ضرب المثلی که می گوید بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. در ادامه می خواهیم دیگر آثار سفر را برشماریم که هر یک از آن ها می تواند زندگی ما را، هرچند هم کم، چند قدمی رو به بهبودی ببرد.
می فهمید همه ما نیازهای مشابهی داریم
مارک تواین می گوید:
سفر تمامی حسهای غرض ورزی، تعصب و کوته نظری را ازبین می برد.
تونی رابینز بارها گفته است که بدون در نظر گرفتن سابقه افراد، تمامی انسان ها 6 نیاز مشترک دارند. هرچه شما بیشتر سفر کنید، به حقیقت این موضوع بیشتر پی می برید؛ و زمانی که چنین اتفاقی می افتد، توان این را می یابید که بدون توجه به سابقه و ریشه افراد، با آن ها ارتباط برقرار کنید.
متوجه می شوید پیدا کردن دوست چقدر آسان است
Tim Cahill می گوید:
سفر بیش از آن که معیار مقدار گیری فاصله ها باشد، وسیله ای است برای سنجش دوستی ها.
یکی از اولین چیزهایی که در سفر انفرادی متوجه آن می شوید، این است که پیدا کردن دوست چقدر آسان است. زمانی که افراد در سفر و خارج از محیط زندگی همیشگی خود هستند، گویی اتفاقی جادویی می افتد و این افراد می توانند کاملا واقعی رفتار کنند و بدون این که احساس کنند مورد قضاوت قرار می گیرند، خود و احساساتشان را ابراز می کنند. این خامی و واقعی بودن، حسی ساده برای دیگران ایجاد می کند تا آن فرد در مقابل بسکمک از انسانها قابل اعتماد باشد و این گونه است که شما می توانید با افرادی که فقط در طی چند ساعت با آن ها بوده اید و شناخته اید، دوستان بسیار خوبی شوید.
پیوند و ارتباط با بشریت را تجربه می کنید
مایا آنجلو می گوید:
در سفر کردن شخص میتواند با دیدین گریه، خنده، خوردن، نگرانی و مرگ آدمها،سعی در درک سایر افراد داشته و ارتباط بهتری را با دیگران برقرار کند و دوستی و روابط خوب با آنها داشته باشد.
همانطور که در سفر ما می فهمیم چقدر با دیگران نیازهای مشترک داریم یا چگونه نگرش ما نسبت به خانه مان عمیق تر می شود و چگونه می توانیم با افرادی با سوابق و فرهنگ های مختلف دوست شویم، ما درمی یابیم که چگونه تمامی انسان ها با یکدیگر ارتباط دارند. این شرایط از آگاهی، به فهم منجر می شود؛ منظور ما از فهم، روش درک ما از دنیا، تجربه زندگی و خودمان است.
Ken Wilber از فهم به عنوان حرکتی مارپیچ یاد می کند که هر سطح از فهم، شامل مرحله قبلی خود نیز می شود. سفر به مردم کمک می کند تا نگرش دنیا محور و حتی یکپارچه ای از فهم و آگاهی را تجربه کنند که افراد را قادر سازد تمامی حالات فهم و آگاهی را ببنند، درک کرده و قبول کنند.
خوش اقبالی و هم رخدادی را تجربه می کنید
Adam Siddiq می گوید:
سفر یکی از ساده ترین راه برای آگاهی از افسون و سحری است که در تار و پود تمامی خلقت با عنوان خوش اقبالی ورخدادها در بهترین زمان خود می باشد.
خوش اقبالی (Serendipity) همان شانس است که از چیزهای باارزش و لذت بخشی به دست می آید که انتظارش را نداشتید. هم رخدادی (Synchronicity) نیز مصادف شدن اتفاقاتی است که به صورت معنادار با یکدیگر در ارتباط هستند اما به نظر نمی رسد که (از لحاظ علت و معلول) ارتباطی باهم داشته باشند.
اینجا می خواهیم داستانی در مورد خوش اقبالی و هم رخدادی در سفر برایتان بازگو کنیم که یکی از نویسندگان در مورد سفر اسپانیای خود نوشته است: صبح زود بود و زمان آن رسیده بود که موتورسیکلت که با دوستم کرایه کرده بودیم را بازگردانم. دوستم صبح خیلی زود با هواپیما به خانه خود برگشته بود، پس وظیفه من بود که موتورسیکلت را برگردانم. من در یک صبح آفتابی زیبای اسپانیا از خواب بیدار شده و به خیابان رفتم تا موتورسواری کنم. همین که خواستم سوار موتور شوم، متوجه شدم فراموش کرده ام که زنجیر روی چرخ قرار گرفته است. من قبل از این تجربه موتورسواری نداشتم اما فهمیدم که در مخمصه افتاده ام.
2 دقیقه بعد، یک ماشین پشت سر من پارک کرد. حسی درون من می گفت که کسی که در این اتومبیل نشسته، بلد است چگونه این مشکل من را رفع کند و حتما به من کمک می کند تا بتوانم دوچرخه را برگردانم. همین که آن ها از ماشین پیاده شدند، با آن ها به زبان اسپانیایی صحبت کردم و گفتم که چه اتفاقی افتاده است. یکی از آن ها به آن یکی اشاره کرد که شروع کن. او گفت که آن ها مکانیک هستند و برای کار آنجا آمده اند و می توانند به من کمک کنند تا زنجیر را درآورم و این کار را نیز کردند. من از آن ها تشکر کردم و آن ها نیز گویی شاد از این بودند که به یک فرد تنها کمک کرده اند. در آن لحظه فهمیدم که مهم نیست چه پیش می آید ... دنیا اینجا است تا از من حمایت کند!
می فهمید که زندگی هدیه ای فوق العاده است
هلن کلر می گوید:
زندگی یا یک ماجراجویی جسورانه است، یا هیچ چیز نیست!
مارک تواین هم می گوید:
20 سال بعد از این لحظه، شما بیشتر به خاطر کارهایی که انجام نداده اید تاسف می خورید تا کارهایی که در این سال ها انجام داده اید (کارهای اشتباه). پس بادبان ها را بکشید، از بندر امن دور شوید، بادهای بسامان به بادبان هایتان بخورند؛ سیاحت کنید، رویا بپردازید، کشف کنید!
زندگی هدیه ای شگفت انگیز است. واقعا این چنین است و زمانی که ما سفر کرده و دنیا و زندگی را بیشتر تجربه می کنیم، نسبت به تمامی لحظات زیبایی از آن ها لذت بردیم و با افراد دیگر آن ها را شریک شده ایم، بیشتر قدردان و سپاس گذار خواهیم بود.
این حقیقتی است که ما می توانیم از همین لحظه که زنده و سرحالیم آن را تجربه کرده و جامه عمل بپوشانیم نه این که در لحظات مرگ حسرت انجام چنین کارهایی را بخوریم. به جای آن که منتظر بمانید تا روزی برسد که بگویید کاش این کار را می کردم، طوری زندگی کنید که بتوانید بگویید شادم که این کار را کردم.
منبع: کجارو / lifehack.org