مرزهای غربی استراتژیک ترین بخش ایران در دوره شاه عباس بود، صفویان در مقابل بزرگترین امپراتوری دنیا ایستادند
به گزارش مجله فناوری، خبرنگاران- مرتضی ویسی: در طول تاریخ ایران سلسله صفویان به جهات مختلف از اهمیت بالایی برخوردار است. کمتر سلسله ای در طول تاریخ ایران است که تا این حد میراث زنده برای ما به جا گذاشته باشد به گونه ای که مجموعه اقدامات این سلسله در زندگی همین امروز ما قابل مشاهده است. محققان زیادی سعی داشته اند تا ابعاد مختلف فکری و سیاسی سلسله صفویان را آنالیز نمایند.
بهروز گودرزی از محققان و پژوهشگران این دوره است که سعی نموده یکی از مهمترین وجوه و ابعاد مربوط به دوره صفویان را مطالعه کند. بحث مربوط به مرز آن هم مرزهای غربی ایران در این دوره از اهمیتی بسیار بالا برخوردار است. همان گونه که گودرزی در گفت وگوی پیش رو اشاره می نماید دولت عثمانی قدرتمندترین امپراتوری دنیا در مرزهای غربی ایران بوده است این امر آنالیز و تحلیل وقایع مربوط به آن نقطه مرزی را دو چندان می نماید. حاصل گفت وگوی ایبنا با گودرزی مولف کتاب مرزهای غربی ایران صفوی در متن پیش رو واقع شده است.
همانطور که در مقدمه کتاب اشاره نموده اید این اثر حاصل کار سرانجام نامه دکتری شماست می خواستم بپرسم فرایند شکل گیری این کتاب مرزهای غربی برآمده از یک پروژه دانشگاهی صرف یا یک مسئله شخصی بود که قصد پاسخ به آن را داشته اید؟
با توجه به دوره مطالعاتی که من درباره آن کار می کنم، دوران صفویه است، به همین خاطر می توانم بگویم این موضوع مسئله شخصی من در زمان قبل از ورود به دوره دکتری بوده است. بحث مرزهای غربی مهمترین مشکل صفویان به عبارتی مسئله امنیتی در بیشتر دوران صفویه بوده است به دلیل اینکه قدرتمندترین دولت دنیا یعنی امپراتوری عثمانی را در همسایگی خود داشت.
آیا این مشکل در مرزهای شرقی وجود نداشته است؟
چرا اما بحران مرز های شمال شرق مربوط به اوایل کار سلسله صفویان بود ولی خیلی زود به مشکل ازبک ها سرانجام دادند و این موضوع نهایت تا دوران شاه عباس ادامه داشت. اما خطر عمده عثمانی که سلسله صفوی را همیشه تهدید می کرد، در سایر مرزهای آن نبود. بنابراین مرزهای غربی ایران و پیچیدگی های خاصش، اهمیت آنجا را دو چندان می کرد و ترفندهای نظامی برای مقابله با این ابر قدرت شماره یک دنیا را در جایگاه برجسته قرار می داد. عثمانی ها شمال اروپا و آفریقا و دور تا دور دریای مدیترانه را به تصرف خود در آورده و یک امپراتوری چه به لحاظ تمدنی و چه نظامی ایجاد نموده بودند. بنابراین صفویان در مرزهای غربی خود کار بسیار بسیار سختی داشتند. به نظر می آمد دولت صفویان به لحاظ نظامی از عثمانی ها ضعیف تر بود اما اینکه چرا به میزانی که عثمانی ها در شمال آفریقا و اروپا پیش رفتند نتوانستند در ایران پیش روی نمایند، این سوالی است که به نظرم باید عمیق تر باید بدان پرداخته گردد و من سعی نموده ام در این کتاب به آن پاسخ دهم.
چرا مسئله مقاومت در مرزهای غربی اینقدر اهمیت پیدا نموده بود؟
در واقع پیشروی های عثمانی ها بسیار کمتر از آن چیزی بود که با توجه به عده و عُده آنها انتظار می رفت. اگر بخواهیم روی کاغذ محاسبه کنیم امپراتوری عثمانی باید فلات ایران را به طور کامل تسخیر می کرد؛ چند بار هم به طور جدی اقدام کرد و پیشروی هایی داشت اما پیروز نشد. درباره اهمیت مرزهای غربی شما توجه کنید هنوز هم که هنوز است، پر جمیعت ترین و آباد ترین منطقه ها سرزمین ما در غرب کشور است به همین خاطر می توان گفت که مهمترین اقداماتی که در دولت صفویه انجام گرفت، مربوط به مرزهای غربی
عثمانی ها شمال اروپا و آفریقا و دور تا دور دریای مدیترانه را به تصرف خود در آورده و یک امپراتوری چه به لحاظ تمدنی و چه نظامی ایجاد نموده بودند. بنابراین صفویان در مرزهای غربی خود کار بسیار بسیار سختی داشتند. به نظر می آمد دولت صفویان به لحاظ نظامی از عثمانی ها ضعیف تر بود اما به میزانی که عثمانی ها در شمال آفریقا و اروپا پیش رفتند، نتوانستند در ایران پیش روی نمایند
بوده است. مثلا درباره مرکز های صفویه اگر دقت کنید، مرحله اول شاه اسماعیل در تبریز به تخت نشست اما شاه طهماسب قدری بیشتر به داخل فلات ایران آمد و قزوین را به عنوان مرکز انتخاب کرد و شاه عباس هم با انتخاب اصفهان به عنوان مرکز باز هم به عقب تر آمد و این برای فاصله گرفتن از تهدیدهای عثمانیان در مرزهای غربی بود.بعضی از محققان هستند که عنوان می نمایند دلیل عدم تدوام پیشروی عثمانی ها به داخل فلات ایران به خاطر بی اهمیتی فضای اقلیمی این فلات بوده و تداوم پیشروی ها در اروپا بیشتر به نفع عثمانیان بوده آیا این امر واقعیت دارد؟
این طور نیست. اسناد و منابع تاریخی چیزی غیر از این می گویند. منابع و مشاهدات به طور واضحی شهادت می دهند که عثمانی به خصوص هرگاه که در اوج قدرت بود، مثلا در زمان سلطان سلیمان قانونی هزینه و کوشش زیادی کرد که به داخل فلات ایران راه پیدا کند. اینکه گفته می گردد فلات ایران اقلیم خشکی است، ممکن است درست باشد ولی منابع حاصلخیز و پر جمعیت ایران در درون رشته کوه های زاگرس و اطراف آن است. آیا امپراتوری عثمانی چشم به این سرزمین های خاصلخیز نداشته است. در زمان صفویان تمام قفقاز، گرجستان، ارمنستان، آذربایجان، کردستان، لرستان، خوزستان به طور کامل جزو خاک ایران بود.
شما دقت کنید خوزستان علاوه بر اینکه جلگه خاصلخیزی بود، محل دستیابی به دریای خلیج فارس و یک جهت تجاری مهم برای امپراتوری عثمانی نیز به شمار می رفت. فقط در زمان سلطان سلیمان، ارتش عثمانی سه بار با اردوی نظامی بسیار سنگین به قصد تصرف کامل ایران حمله و پیروزیت هایی هم کسب کردند. آنها با تصرف تبریز به سمت داخل فلات ایران حرکت کردند و تا زنجان هم آمدند. در آن مقطع شاه طهماسب صفوی واقعا هیچ ارتش قابل توجهی برای مقابله با آن نداشت و ناچار بود که با روی آوردن به جنگ های پارتیزانی مقابله کند. البته سرمای غیر منتظره به هنگام پاییز در قزوین و آن نواحی بود که مانع پیش روی عثمانی شد. شاید نیمی از ارتش آنها بر اثر سرما و برف از بین رفت. به همین خاطر می توان گفت این ادعای صحیحی نیست که امپراتوری عثمانی علاقه ای به حضور در فلات ایران نداشته است چون اگر می توانست رشته کوه های زاگرس را فتح کند، یک دیوار طبیعی در مرزهای شرقی خود می ساخت.
کدام یک از پادشاهان سلسله صفوی بیشتر از همه در دفاع از مرزهای غربی پیروز بودند؟
شاه طهماسب و شاه عباس اول از همه پیروز تر بودند. البته شاه عباس بسیار پیروز تر بود اما اینجا یک تفاوتی میان این دو پادشاه وجود دارد؛ شاه طهماسب تمام نبردهایش علیه عثمانی تدافعی بود. هر سه باری که سلطان سلیمان قانونی حمله کرد، شاه طهماسب همه مزارع و چاه ها و قنات ها را در جهت ارتش عثمانی از بین می برد تا آنها در تهیه خوراک و آذوقه برای سربازان و احشام خود به مشکل بخورند. از این نوع دفاع با عنوان سرزمین سوخته یاد می گردد و با این کار پیشروی عثمانی ها را بسیار سخت و گاه ناممکن می ساخت. اما شاه عباس صفوی رویکردی کاملا تهاجمی داشت. یعنی در تمام دوران شاه عباس، ایران بود که حمله می کرد و عثمانیان دفاع می کردند. البته دو بار آنها هم قصد داشتند به اصطلاح نظامی امروز پاتک بزنند اما پیروز نشدند. بنابراین می توان گفت که شاه عباس بی تردید پیروز ترین پادشاه سلسله صفوی برای محافظت از مرزهای غربی بوده است.
با نگاهی گذرا به کتاب شما به نظر می رسد که این مرزهای غربی مدام در حال رفت و برگشت و دست به دست بودن بود. با ثبات ترین دوره این مرزها که یک جای معین داشت چه زمانی بوده است؟
با ثبات ترین شرایط مرزی در غرب ایران زمان صفوی، بعد از پیمان ذهاب بود. به ترتیب شاه صفی، عباس دوم، شاه سلیمان و سلطان حسین تقریبا هیچ جنگ خاصی با دولت عثمانی نداشتند در حالی که چند بار از سوی اروپایی ها هر دو طرف برای آغاز درگیری مورد تحریک قرار می گرفتند اما پایبندی به عهدنامه ذهاب را حفظ کردند و تنها زمانی این پیمان شکسته شد که آخرین شاه صفوی شاه سلطان حسین در اصفهان به دست شورشیان افغانی سرنگون شد. یعنی عهدنامه ذهاب چیزی حدود 80 سال دوام آورد و تنها بعد از سقوط سلسله صفوی از بین رفت. تا زمان ظهور نادرشاه، بسیاری از منطقه ها غربی را دولت عثمانی بعد از سقوط صفویان فتح نموده بود. در خصوص اینکه چرا اینقدر دست به دست می شد باید گفت که در زمان آق قویونلوها
در طول تاریخ مرزهای ایران چندین بار از سمت شرق و غرب مورد حمله قرار گرفته است. در بیشتر این یورش ها مهاجمان خارجی توانستند که مقاومت مدافعان را بشنمایند وارد فلات ایران شوند و سلسله ها را منقرض نمایند. در این میان می توان گفت تنها عاملی که ایران را نجات داد حوزه تمدنی بود به طوری که مهاجمان را در خود حل کرد و به عبارتی ایرانیزه شدند
مرز ایران رود فرات بود یعنی در دشت آناتولی.شما دقت کنید بخش اعظم ترکیه کنونی همین آناتولی است. بخش شرقی رود فرات، سراسر متعلق به ایران بود. من در کتاب توضیح داده ام زمانی که دنیاگردهای ایتالیایی در زمان شاه اسماعیل و شاه طهماسب به ایران آمدند، در سفرنامه های خود توضیح می دهند که هنگام عبور از رود فرات، این ماموران ایرانی بودند که آنها و بارهایشان را وارسی نموده اند. زمانی که سلطان سلیم پادشاه عثمانی به ممالیک مصر حمله کرد، این سلسله کاملا سقوط کرد و قاهره به تصرف عثمانی ها عایدی اما صفویان در مقابل حمله ها بسیار محکم و مقاوم بودند. اگر بخواهیم مقایسه کنیم، می بینم هر چقدر عثمانی ها در شامات و سمت مدیترانه به راحتی پیشروی کردند در مواجهه با ایرانی ها به مشکل و در بسته برمی خوردند.
از چه زمانی عثمانی ها تصمیم گرفتند به خاک ایران نفوذ نمایند و سرزمین های ایران را فتح نمایند؟
در فصل اول کتاب مرزهای غربی ایران صفوی سعی نموده ام توضیح دهم در زمان شاه اسماعیل مسئله کاملا برعکس بود یعنی این شاه اسماعیل بود که نگاه به سمت غربی رود فرات داشت. در آن موقع آناتولی و سمت غربی رود فرات مملو از مریدان و صوفی های خانقاه اردبیل بود که دست ارادت به اجداد شاه اسماعیل داده بودند به طوری که دسته دسته مردم از منطقه ها غرب رودخانه فرات م
به سمت ایران مهاجرت می کردند تا قطب خود را در اردبیل زیارت نمایند. درواقع تا قبل از جنگ چالدران این شاه اسماعیل بود که چشم به استانبول داشت و عثمانی ها در شرایط تدافعی قرار داشتند. سلطان سلیم قبل از حمله به ایران و جنگ چالدران، مجبور شد در منطقه ها غرب آناتولی دست به کشتار وسیع شیعیان و پیروان شاه اسماعیل بزند. منابع عنوان می نمایند در آن موقع چیزی حدود 40 هزار نفر کشته شدند. این اقدان هم برای زهر چشم گرفتن بود و هم برای اینکه حمله ای از پشت سر به آنها صورت نگیرد.
آیا در مرزهای غربی صرفا منازعات نظامی بود یا منازعات فکری و ایدئولوژیک هم شاهد بودیم؟
قطعا منازعه و جنگ مذهبی هم در آنجا حاکم بود. ببینید یکی از مهمترین ابزارهای طرفین برای تهیج سربازان و لشکریان خود جهت مبارزه با رقیب، استفاده از بحث های عقیدتی و اختلاف بین شیعه و سنی بود. عثمانی ها برای اینکه سربازانشان با دل و جان وارد میدان جنگ شوند، فتوای کافر بودن شعیان را به وسیله مفتی های سنی صادر می کردند. از طرف صفویان هم همین طور بود. در واقع این اختلاف مذهبی خمیر مایه کل جنگ ها و منازعات در غرب ایران بود.
به عنوان سوال آخر بفرمائید اگر شما بخواهید به محققان و صفوی پژوهان نکاتی را ذکر کنید که آنها را ترغیب به مطالعه کتاب مرزهای غربی ایران صفوی کنید چه مواردی را ذکر می کنید؟
در طول تاریخ مرزهای ایران چند بار از سمت شرق و غرب مورد حمله قرار گرفته است. در بیشتر این یورش ها مهاجمان خارجی توانستند مقاومت مدافعان مرزها را بشنمایند و وارد فلات ایران شوند و سلسله ها را منقرض نمایند. در این میان می توان گفت عاملی که ایران را نجات داد، حوزه تمدنی بود که مهاجمان را در خود حل کرد و به عبارتی آنها ایرانیزه شدند. اما در زمان صفویان برای اولین بار بود که به طور کامل حملات سنگین خارجی را پس زدیم و این ناشی از یک کوشش دویست ساله است که بسیار ارزشمند و ستودنیست. بر خلاف دوره های قبل این بار صفویان به طور کامل مانع ورود مهاجمان شدند و باعث شدند تا فرهنگ و تمدن ایرانی - شیعی در کشورمان شکل بگیرد. اگر این نگاه را به مرزهای غربی داشته باشیم، متوجه می شویم شناخت ابعاد، جزئیات و زمینه های این پایداری ضروری به نظر می رسد چرا که همچنان ما میراث دار این دفاع جانانه از سرزمینمان هستیم. مثلا یکی از نکات مهمی که در این کتاب گفته شده و البته جای آنالیز و توجه بیشتر دارد، شیوه حکمرانی حاکمان صفوی در مرزهای غربی و نظام تقسیمات حکومتی آنهاست. است. به این موضوع کمتر کسی توجه نموده است. سازوکار حکمرانی در مرزهای غربی ایران، در جهت مقابله با حملات نظامی عثمانی ها تنظیم شده بود به همین خاطر حاکمان این منطقه ها از استقلال بسیار بالایی برخوردار بودند چرا که می بایست خودشان سپاه و نیروی نظامی کافی برای دفاع در اختیار داشته باشند. جای تحقیق بیشتر درباره وجوه مختلف مرزها همچنان وجود دارد.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران